دومین فرشته زندگی مندومین فرشته زندگی من، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
اولین فرشته ی زندگی اولین فرشته ی زندگی ، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
محفل عاشقانه مامحفل عاشقانه ما، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

دومین فرشته زندگی من

11 ماهگی آقا سامیار

گل پسرم 11 ماه شده و چزی تا تولد یکسالگیش نمونده 16 دیماه 11 ماه شد و این ماه کیک نگرفتیم یعنی نشد همون روز من نوبت دندونپزشکی داشتم. پسها رو بردیم مستر چیز و اونجا جشن گرفتیم و 17 دی هم آتلیه رفتن. 11 ماهگی و برگشتن از مستر چیز و درگیری و کشتی با مورچه قرمز بزرگ آتلیه 11 ماهگی ...
17 دی 1394

شب یلدا

امشب شب یلدا خانواده ی ما واقعا 4 نفره بود. پارسال سامیار گلی تو دلم بود و امسال بغلم. یلدای  و سالگرد ازدواج مون مبارک شب یلدا و هندونه ایی که پوستش درآوارده ...
30 آذر 1394

ده ماهگی آقا سامیار

ده ماهگی سامیار همزمان با یه سرماخوردگی شدید و سخت بود. تورم و عفونت یه چشم و ... قرار بود تهران هم بریم که رفتیم البته ولی سامیار بیحال بود. فعلا یه عکس 10 ماهگی تا بعد بقیه ی عکس ها اضافه بشه. انشاا... جشن 10 ماهگی تهران و خونه ی مامان جون و باباجون. زخم لپش هم جای گاز دسته ی عینک آفتابی ...
16 آذر 1394

9 ماهگی سامیارجونی

سلام خاله های مهربون و دوست جونی های خودم 16 آبان من 9 ماه شدم خیلی کارها یاد گرفتم و انجام میدم . دندون که دوتا دارم 8  آبان سینه خیز رفتم به سرعت برق و باد 4 آبان مامانی منو برد مهد گلناز و 2 ساعت اونجا بودم اما به هیچ روشی از بغل مربی پایین نیومدم و فقط از دور ذوق میکردم و میخندیدم . 12 آبان هم دوباره رفتم مهد. مامان و بابا منو بردن مهد و بعد خودشون رفتن و 2 ساعت بعد اومدن دنبالم مدل ذوق کردن فوت کردن نیست خودم برای داداشی لوس کردم آخه نقشه داشتم عکس پایین ببینید بله انگشتم به کیک رسید مرسی داداش مهر...
18 آبان 1394

آقا سامیار مهربون شده صاحب دو دندون

سلام خاله های مهربون و دوست های جون جونی من بالاخره دندون درآوردم . البته من خیلی عجله نداشتم مامانم و بابا و داداشی هول بودن .هر روز دست تو دهن من بیچاره میکردن .البته راستش بخواید خودمم اذیت بودم همش لثه هام میخارید اما از دندون خبری نبود. این روند درد لثه ی من از 4 ماهگی به اوج خودش رسید . مامان خانمی به حرف های مامان جون و خاله ها گوش کرد و 30 مرداد ماه وقتی من 6 ماه و نیم بودم برام آش دندونی درست کرد . عجب آشی بود به منم یه کوچولو دادن مزه مزه کردم اما از دندون خبری نشد تاااااااااا اینکه بالاخره بعد از یک ماه و نیم بعد از پختن آش و بیقراری های زیاد من و گوش کشیدن های بسیار و برای رهایی از دست مامانی د...
27 مهر 1394

سامیار و همایش شیرخوارگان حسینی

امسال من و سامیار مثل خیلی از نی نی های گل و مامان های مهربونشون در همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کردیم. سال گذشته نذر کردم سال بعد با عشق تو دلیم در این همایش شرکت کنم که خدای مهربون نذرم قبئل کرد و من و سامیار و خاله میترا به این مراسم رفتیم .بابایی ما رو ساعت 7 و نیم برد مصلی بزرگ اهواز و ساعت 8 خاله اومد و مراسم از ساعت 8 و نیم شروع شد سامیار ساعت 9 خوابید و کل مراسم تو بغل مامان خواب بود. کلی هم عکس و فیلم ازش گرفته شده و بابایی و خاله ها توی خونه سامیار و مامان از طریق شبکه استانی دیده بودن. ساعت 11 و نیم با خاله میترا رفتیم خونه ی خاله معصومه که آش نذری داشت.     24 مهرماه 1394   ...
26 مهر 1394

هفت ماهگی(شهریور و مهر)

سلام خاله ها و نی نی ها هورا من 7 ماه شدم. خیلی خوشحالم دارم بزرگ میشم حسابی دیگه راحت میشینم و با غلت زدن به همه جا سرک می کشم خیلی حال میده سینه خیز نمیرم . دندونم در نیاوردم آخه چه کاری من نمیدونم . منکه اینجوری راحتم بخدا . داداشم همش میگه سامیار تنبل نباش یه کاری بکن. چهار دست و پل برو .همسن های تو چهار دست و پا میرن بهش میگم مامان گفته دخترا زرنگ تر هستن داداشی. من پسرم دوست ندارم برم  آخه چکار کنم ولی اینم بگم هر کاری بخوام و دوست داشته باشم انجام میدم ماهگرد 7 ماهگی من 16 شهریور من و داداشی 10 شهریور (( به چه زبونی بگم خسته شدم نمیخوام عکس بگیرم)) من و داداشی در حال دیدن تلویزیون اما ...
4 مهر 1394