شش ماهگی سامیار
سلام خاله های مهربون و دوست های مهربونتر و خوشگل تر.
مامانی رو ببخشید من اصلا براش فرصت سر خاروندن نزاشتم به خدا خیلی دوست داره تا وبلاگ منو به روز کنه اما نشده .
17 مرداد آتلیه مامان
این عکس 6 ماهگی من که قرار بود مامان بره سرکار و من حسابی تو فکر بودم هزارتا سوال داشتم آخه مامانی منو کجا میخوای بزاری بری من هنوز غذا نخوردم شیر میخوام گرسنه میمونم . تازه چند روز میشینم میخوام تو کنارم باشی هیچ جوابی پیدا نکردم . مامانی هم خیلی ناراحت بود . خیییلی
17 مرداد مامانی لباس پوشید منم آماده کرد با چند کیلو شیرینی رفتیم محل کار مامانی . مامان اونجا 2 هفته مرخصی نوشت . و بعد بابایی پیگیر مرخصی 9 ماه زایمان مامان شد و بعد از چند روز سه ماه دیگه مرخصی مامان تمدید شد و منم از فکر و خیال دراومدم.
من در 6 ماهگی 16 مرداد 94
16 مرداد من و داداش در حال صحبت های درگوشی
17 مرداد من در حال بازی با داداشم و دوستش نریمان
بس مامان خانمی چقدر عکس میگیری
20 مرداد داداش برای اولین بار به من فرنی داد بخورم
وقتی لوس میشم و زیاد میخندم و مامان و بابا و داداش خوشحال میکنم