روزهای آذر93
سلام دوستان گل
این روزها روزهای بسیار خوبی که با حس انتظار و گاهی ترس میگذره. روزهای خوبی که میدونم چند هفته دیگه بیشتر به دیدن سامیارم باقی نمونده و من و مهزیار و باباش حسابی منتظریم البته اونم انگار از ما بی قرارتره قربونش برم. تا داداشش باهاش حرف میزنه عکس العمل نشون میده تا جایی که مهزیار با سامیار دالی بازی میکنه و وروجک هم براش تکون میخوره. اگه یه دفعه صدام بلند بشه سر مهزیار مشت و لگد که از سامیار میخورم خلاصه دنیایی دارن این دو برادر با هم دیگه و دنیایی دارم من با هر دوشون.
سامیار عزیزم علاقه ی زیادی به سمت راست شکم مامانش داره سریع میرهه قلمبه میشه یه سمت که تقارن بدنم کاملا بهم میخوره فقط باید ببینید و بخندید .
گاهی لگدهای میزنی مامان که خیلی درد داره اما من از همون دردها و لگدها هم لذت میبرم. دنیایی دارم با شما دوتا برادر عزیز و مهربون.
مهزیار هر روز صبح به داداش سلام میده و میبوسه اش و سامیارهم فوری با یه لگد و تکون جواب میده. مهزیار خیلی مراقب من همش میپرسه مامان تشنه ات نیست ، شربت برات درست کنم. وقتی میخوام بلند شم و نمیتونم سریع میاد دستم میگیره و کمکم میکنه که بلند شم. چند روز پیش خونه ی یکی از دوستان که که همسایه مون هستن نهار دعوت داشت برای رفتن دو دل بود و وقتی خیالش راحت کردم که اگه کاری داشتم تماس میگیرم رفت. دوستم برای منم نهار فرستاد و تلفنی گفت پسرت تا غذا رو دید گفت حالا مامانم و داداشم چی میخورن؟؟؟ قربونش برم اینقدر فکر من و داداشش هست که نگو. از خدا میخوام که همیشه تن هر دوشون سالم باشه و برادریشون پابرجا.
6 آذر رفتیم آبادان و برای گل پسری خرید کردیم.(کریر- آلبوم-یه دست بلواز و شلور خوشگل به سلیقه بابا و داداشش- دوتا شلوار- دو بلوز)
7 آذر ماه هم از سیسمونی فروشی بارانه برای سامیار گلی (زیرانداز تعویض- ساک کارتز -یه دست سرهمی انتخاب داداش و لوسیون بدن چیکو-پنبه – گوش پاک کن و یه بسته پوشک) خریدیم.
8 آذر نوبت دکتر داشتم برای چکاب که خدا رو شکر همه چیز نرمال بود و به علت نگرانی های من برام سونو نوشت که 12 آذر انجام دادم که خدا رو شکر اوکی بود و هیچ مشکلی نبود. وزن سامیار مامان در هفته ی28 و 6 روز 1 کیلو و 400 بود. اضافه وزن منم تا تاریخ 8/9/93 شش6 کیلو بود. راستی همون روز برای سامیار یه شیشه شیر خریدم.
20 آذر ماه هم صبح با بابای گل پسرا رفتیم بازار و برای سامیار تخت و کمد سفارش دادم. بعد رفتیم یک سری دیگه وسایل خریدیم (ست 4 تیکه رختخواب- رورئک- شیشه شیر چیکو- کهنه بهداشتی چیکو- یه خشک کن- لگن حمام- پاپوش و جوراب- ست لباس 5 تیکه-چوب لباسی- پودر مخصوص شستشوی لباس نوزاد) و سفارش پرده و ست تختوابی سامیار با طرح کمدش.
30 آذر ماه هم سالگرد عروسی مون بود. سالگردی که 4 نفر بودیم. البته چون مصادف یا وفات پیامبر (ص) و شهادت امام حسن (ع) بود جشنی برگزار نشد انشاا... 5 شنبه یه جشن کوچولو در کنار خاله های مهزیار خواهیم داشت.