دومین فرشته زندگی مندومین فرشته زندگی من، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
اولین فرشته ی زندگی اولین فرشته ی زندگی ، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
محفل عاشقانه مامحفل عاشقانه ما، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دومین فرشته زندگی من

چهل روزه شدم

سامیار عزیز مامان چهل روزه شد. سامیار بعد از حمام 40 روزگی منتظر پوشیدن لباس سامیار لالا کرده با لباس های هدیه ی 40 روزگی از طرف دادش مهزیار یه خواب راحت   ...
26 اسفند 1393

دومین فرشته ی زندگی ما زمینی شد

سلام دوستان سامیار عزیزم روز 5 شنبه 93/11/16 در ساعت 8 صبح به لطف خدا و با دست توانای خانم دکتر ناهید شهبازیان در بیمارستان آریا زمینی شد. دقایقی پس از تولد مامان و سامیار منتظر برقراری اولین تماس اولین تماس پوست به پوست با مامان اولین دیدار مهزیار و سامیار روز دوم تولد 17/11/93 بعد از اولین حمام توسط خاله میترا روز دوم تولد   این پست به زودی تکمیل خواهد شد. ...
16 بهمن 1393

هفته ی 36 بارداری و تکمیل اتاق سامیار

سلام دوستان مهربون من و پسرم امروز هفته ی 36 بارداری من تمام شد و من وارد هفته ی 37 شدم . لحظه شماری ها ی با شدت بیشتری ادامه داره . امروز 1 بهمن آخرین روزی که سرکار میرم و دیگه خودم برای مرخصی زایمان آماده خواهم کرد. 24 دی بالاخره بعد از مدت ها انتظار  تخت و کمد سامیار مامان آوردند از شانس آسانسور خراب بود . عمو علی و عمو شهاب (شوهرعمه مهزیار) و عمه اعظم و آیلین برای کمک به بابایی و من آمدند و تخت و کمد آوردند بالا و پرده اتاق پسر گلی نصب شد. 25 دی خونه من و مهزیار خونه بودیم و جایی نرفتیم البته نمی شد بریم آسانسور خراب بود. با کمک مهزیار اتاق داداشش رو چیدیم و آماده کردیم. مهزیار بعد از آماده شدن اتاق و تخت دادا...
1 بهمن 1393

هفته ی 34 بارداری

سلام دوستان مهربون من و پسرم فردا هفته ی33 بارداری من تمام میشه و من وارد هفته ی 34 خواهم شد. هفته های زیادی منتظر رسیدن به این روزها و لحظه ها بودم. روزهای پر از فکر و اظطراب این روزها. از خدا میخوام بسلامتی بگذره و نی نی ام سالم و تندرست بغل بگیرم. روزهای انتهایی بارداری اولم فکر تنهایی همسرم بود توی یک شبی که بیمارستان رار بود باشم اما الان همش تو فکر مهزیارم و دلم حسابی براش تنگ میشه الان همسر و مادری هستم که دلش سه تکه شد . فکر شوهرم و نگرانی هایی که داره و به روی من نمیاره. فکر مهزیار که میخوام تنهاش بزارم و فکر سامیار که قرار بغلش بگیرم و دعا برای اینکه زردی نداشته باشه . آخه بچه ی دوستم 11 روز توی دستگاه بود و این 11 روزبر...
16 دی 1393

روزهای آذر93

سلام دوستان گل این روزها روزهای بسیار خوبی که با حس انتظار و گاهی ترس میگذره. روزهای خوبی که میدونم چند هفته دیگه بیشتر به دیدن سامیارم باقی نمونده و من و مهزیار و باباش حسابی منتظریم البته اونم انگار از ما بی قرارتره قربونش برم. تا داداشش باهاش حرف میزنه عکس العمل نشون میده تا جایی که مهزیار با سامیار دالی بازی میکنه و وروجک هم براش تکون میخوره. اگه یه دفعه صدام بلند بشه سر مهزیار مشت و لگد که از سامیار میخورم خلاصه دنیایی دارن این دو برادر با هم  دیگه و دنیایی دارم من با هر دوشون. سامیار عزیزم علاقه ی زیادی به سمت راست شکم مامانش داره سریع میرهه قلمبه میشه یه سمت که تقارن بدنم کاملا بهم میخوره فقط باید ببینید و بخندید . ...
3 دی 1393