دومین فرشته زندگی مندومین فرشته زندگی من، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
اولین فرشته ی زندگی اولین فرشته ی زندگی ، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
محفل عاشقانه مامحفل عاشقانه ما، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دومین فرشته زندگی من

آقا سامیار مهربون شده صاحب دو دندون

سلام خاله های مهربون و دوست های جون جونی من بالاخره دندون درآوردم . البته من خیلی عجله نداشتم مامانم و بابا و داداشی هول بودن .هر روز دست تو دهن من بیچاره میکردن .البته راستش بخواید خودمم اذیت بودم همش لثه هام میخارید اما از دندون خبری نبود. این روند درد لثه ی من از 4 ماهگی به اوج خودش رسید . مامان خانمی به حرف های مامان جون و خاله ها گوش کرد و 30 مرداد ماه وقتی من 6 ماه و نیم بودم برام آش دندونی درست کرد . عجب آشی بود به منم یه کوچولو دادن مزه مزه کردم اما از دندون خبری نشد تاااااااااا اینکه بالاخره بعد از یک ماه و نیم بعد از پختن آش و بیقراری های زیاد من و گوش کشیدن های بسیار و برای رهایی از دست مامانی د...
27 مهر 1394

سامیار و همایش شیرخوارگان حسینی

امسال من و سامیار مثل خیلی از نی نی های گل و مامان های مهربونشون در همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کردیم. سال گذشته نذر کردم سال بعد با عشق تو دلیم در این همایش شرکت کنم که خدای مهربون نذرم قبئل کرد و من و سامیار و خاله میترا به این مراسم رفتیم .بابایی ما رو ساعت 7 و نیم برد مصلی بزرگ اهواز و ساعت 8 خاله اومد و مراسم از ساعت 8 و نیم شروع شد سامیار ساعت 9 خوابید و کل مراسم تو بغل مامان خواب بود. کلی هم عکس و فیلم ازش گرفته شده و بابایی و خاله ها توی خونه سامیار و مامان از طریق شبکه استانی دیده بودن. ساعت 11 و نیم با خاله میترا رفتیم خونه ی خاله معصومه که آش نذری داشت.     24 مهرماه 1394   ...
26 مهر 1394

هفت ماهگی(شهریور و مهر)

سلام خاله ها و نی نی ها هورا من 7 ماه شدم. خیلی خوشحالم دارم بزرگ میشم حسابی دیگه راحت میشینم و با غلت زدن به همه جا سرک می کشم خیلی حال میده سینه خیز نمیرم . دندونم در نیاوردم آخه چه کاری من نمیدونم . منکه اینجوری راحتم بخدا . داداشم همش میگه سامیار تنبل نباش یه کاری بکن. چهار دست و پل برو .همسن های تو چهار دست و پا میرن بهش میگم مامان گفته دخترا زرنگ تر هستن داداشی. من پسرم دوست ندارم برم  آخه چکار کنم ولی اینم بگم هر کاری بخوام و دوست داشته باشم انجام میدم ماهگرد 7 ماهگی من 16 شهریور من و داداشی 10 شهریور (( به چه زبونی بگم خسته شدم نمیخوام عکس بگیرم)) من و داداشی در حال دیدن تلویزیون اما ...
4 مهر 1394

شش ماهگی سامیار

سلام خاله های مهربون و دوست های مهربونتر و خوشگل تر. مامانی رو ببخشید من اصلا براش فرصت سر خاروندن نزاشتم به خدا خیلی دوست داره تا وبلاگ منو به روز کنه اما نشده . 17 مرداد آتلیه مامان این عکس 6 ماهگی من که قرار بود مامان بره سرکار و من حسابی تو فکر بودم هزارتا سوال داشتم آخه مامانی منو کجا میخوای بزاری بری من هنوز غذا نخوردم شیر میخوام گرسنه میمونم . تازه چند روز میشینم میخوام تو کنارم باشی هیچ جوابی پیدا نکردم . مامانی هم خیلی ناراحت بود . خیییلی 17 مرداد مامانی لباس پوشید منم آماده کرد با چند کیلو شیرینی رفتیم محل کار مامانی . مامان اونجا 2 هفته مرخصی نوشت . و بعد بابایی پیگیر مرخصی 9 ماه زای...
16 شهريور 1394

سامیار پارتی

سلام دوستان عزیزم مدت هاست وقت نکردم وبلاگ سامیار آپ کنم.تلاش میکردم وبلاگ مهزیار به روز بمونه. اشکال نداره پسر کوچواو مامانش میبخشه. این پست اختصاص به مهمونی داره که اسمش سامیار پارتی و 20 خرداد ماه برگزار شد. دوست های خوب وبلاگی اهوازی مدت هاست گروه واتس آپی با حالی به اسم بلوری ها دارند که دوستی عمیق و خوبی بینشون حاکم. همگی از دوستان قدیمی و از اولین های نی نی وبلاگی هستند . دوستان عزیزم زحمت کشیدن و برای سامیار طلای مامان هدیه آوردن. منم نهایت تلاشم کردم تا ازشون پذیرایی خوبی به عمل بیارم. نتیجه اش شد عکس های در ادامه میبینید. سامیار منتظر مهمان ها سامیار و ارسطو خان و روژان عزیزم سامیار و مهزیار و دوستان گ...
27 خرداد 1394