آقا سامیار مهربون شده صاحب دو دندون
سلام خاله های مهربون و دوست های جون جونی من بالاخره دندون درآوردم . البته من خیلی عجله نداشتم مامانم و بابا و داداشی هول بودن .هر روز دست تو دهن من بیچاره میکردن .البته راستش بخواید خودمم اذیت بودم همش لثه هام میخارید اما از دندون خبری نبود. این روند درد لثه ی من از 4 ماهگی به اوج خودش رسید . مامان خانمی به حرف های مامان جون و خاله ها گوش کرد و 30 مرداد ماه وقتی من 6 ماه و نیم بودم برام آش دندونی درست کرد . عجب آشی بود به منم یه کوچولو دادن مزه مزه کردم اما از دندون خبری نشد تاااااااااا اینکه بالاخره بعد از یک ماه و نیم بعد از پختن آش و بیقراری های زیاد من و گوش کشیدن های بسیار و برای رهایی از دست مامانی د...